کد مطلب:315333 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:183

مرد یهودی گفت: من فرزندی دارم که بیمار است
1- جناب آقای حاج علی نقل كرد و گفت:

چند سال است كه در برنامه ی نمایش و شبیه خوانی روز عاشورا، و برنامه ریزی آن شركت می كنیم. من شبیه شمر می شوم. این مراسم در حسینیه كربلایی های اصفهان اجرا می گردد تا برنامه شامل واقعه ی كربلا و مصایبی كه بر اهل بیت علیهم السلام وارد شده.

در سال 1999 میلادی و در گرماگرم این برنامه كه سرگرم نمایش بودیم، مردی یهودی آمد و گفت: من فرزندی دارم كه بیمار است.

البته من همه روزه او را می دیدم كه می آمد و در مقابل حسینیه، تا پایان مجلس می نشست و از من التماس دعا داشت.

من به او گفتم: پرچمی به نام اباالفضل علیه السلام، در اختیار من است، هم چنین آب زمزم و تربت امام حسین علیه السلام و آبی را كه در اطراف قبر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می باشد به شما می دهم، استفاده كن. به منبری ها و مداح ها هم سفارش می كنم كه شما را دعا كنند.



[ صفحه 638]



آنچه قول داده بودم، عمل كردم و گفتم: فرزند خود را در اتاق خلوت ببر و به او بگو كه خود را شستشو نماید، و در رختخواب پاك بخوابد و پرچم حضرت عباس علیه السلام را روی او بكش.

آنچه توصیه نمودم، انجام شد و این دستور تا روز سیزدهم محرم؛ روز سوم امام حسین علیه السلام انجام شد.

ناقل قضیه ادامه می دهد: پس از پایان مدت ذكر شده آن كودك بیمار در عالم رؤیا مشاهده می كند كه حضرت عباس علیه السلام به اتفاق امام حسین علیه السلام نزد او آمدند و حضرت ابوالفضل علیه السلام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: برخیز تو شفا یافتی.

آنگاه از خواب بیدار می شود، گویی از میله باز می شود و خود را در حال صحت می بیند و با صدای بلند فریاد می زند: حضرت عباس علیه السلام مرا شفا داد.

با تحقق یافتن این كرامت، یهودی به اتفاق خانواده و بستگانش مسلمان می شود و شیعه اهل بیت علیهم السلام می گردند.

او یك قطعه زمین كه در حدود یكهزار متر مربع می باشد، برای حسینیه تقدیم و اهدا می نماید و نامش را بیت العباس علیه السلام می گذارد.

نقل كننده جریان می گوید: هم چنین یك خانه و یك ماشین به من داد، ولی من نپذیرفتم و من خواستم كه كارم خالص به پیشگاه خداوند و حضرت قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام باشد.